پانی بلاگ
در کتاب "ری میستریو: بیهایند د ماسک"، ری به طور رک و پوست کنده در مورد کریر بیست و چند سالهاش در این حرفه، از سن 14 سالگی گرفته تا روزهای اخیر در دبلیو دبلیو ای صحبت میکند. او از لحظات عاطفی در رینگ به همراه دایی خودش ری میستریو بزرگ و از روزهای تاریکی که او به زیر تیغ جراحی رفت تا زانوی آسیب دیدهاش بهبود پیدا کند، صحبت میکند. در طول این کتاب ری میستریو اسرار لوچا لیبره رو به تماشاگران آمریکایی معرفی میکنه و راجب د های فلایینگ (یک سبک کشتی مکزیکی که خودش انجام میدهد و در ایالات متحده هم به این نام شهرت یافته است) توضیح میده و همچنین به صحبت راجب کشتی گیرانی مانند کونان که به هالک هوگن مکزیک معروف هست و رونمایی از برخی پشت صحنههای کثیف در سقوط دبلیو سی دبلیو در جنگ دوشنبه شبها میپردازه. میستریو با عشق و محبت راجب دوست دیرینهاش ادی گررو صحبت میکنه و تصویری بهتر از یکی از بهترین کشتی گیران معاصر خودش رو برای ما بیان میکنه. او همچنین جزئیات بیشتری راجب مسابقهی قهرمانی سنگن وزن و تسلطش بر تاج (کمربند) دبلیو دبلیو ای که او رو در میان نخبگان تمام دوران این حرفه قرار داد بیان میکنه. » جزئیات کتاب » بررسیهای سرمقاله: تا آنجا که اطلاع دارم از یک خانوادهی کارگر و سخت کوش مکزیکی بودم. هم پدر و هم مادرم مکزیکی بودند اما مثل بسیاری از زوجهای دیگه به دلیل فرصت شغلی گاهی دور از هم زندگی می کردند. پدرم روبرتو گوتیرز در فقر بزرگ شد. او هرگز به مدرسه نرفت و به جای اون کار میکرد. وقتی 8 ساله بود شغلش جمع کردن پس ماندهها برای غذا دادن به خوکها بود. او درسها و تجارب زیادی در خیابانها بدست آورد. اون به دنبال یک شغل بهتر و بزرگتر بود و در نهایت به انبار یک کارخانه راه پیدا کرد که سازندهی قالبهای تصویری بود. این روند سالها طول کشید و از قبل از طلوع آفتاب مشغول به کار میشد تا بعد از غروب آفتاب و سخت کار میکرد درست مثل بقیهی کودکان ما که این وضعیت رو داشتند. ثروتمند نبودند اما هرگز گرسنه هم نمیماندند. کشتی همواره بخش بزرگی از زندگی من هست. دایی من میگل(میگل آنجل لوپز دیاز) که چه به عنوان لوچادور یا کشتی گیر در اون ور مرز در تیجوانا با نام ری میستریو شناخته شده بود. اون برادر کوچکتر مادرم هست و مادرم اغلب من رو میبرد تا مسابقات اونو ببینم. اون برای مدتی در یک شرکت ساختمانی کار میکرد و به همراه ما در سن دیگو زندگی می کرد. در طول هفته کار می کرد و بعد جمعه شبها برای کشتی گرفتن به تیجوانا میرفت. من از بودن با دایی خودم و دیدن شو و جو ورزشگاه هیجان زده میشدم. ترجمهی نام درون رینگ دایی من راز پادشاه (Mystery King) یا پادشاه راز (The King Of Mystery) بود. این به موارد مهم تشکیل دهندهی لوچا لیبره یا همون سبک کشتی مکزیکی اشاره داره. با وجود کشتی گیران زیادی که از ماسک استفاده میکردند رمز و راز راجب این ورزش همیشه وجود داشته و ثابت هست. بر خلاف من دایی من کمی بلتدقدتر از حد معمول یک مکزیکی بود و به همین خاطر در سنگین وزن کشتی میگرفت و وزنش حدود 220 پوند بود. او یک مرد قدرتمند بود و در اوایل دههی 80 در تیجوانا و مکزیک شناخته شده بود. همچنین به خاطر آموزش استعدادها هم داشت شهرتش بیشتر میشد و تعداد زیادی از شاگردانی رو که وارد رینگ شدند رو آموزش داد. با توجه به این نکات میدونستم که اون دایی مورد علاقهی من هست و سعی داشتم همیشه در کنارش باشم. اون عملا از پدر و مادر به من نزدیکتر بود. داییم و همسر اون زمانش لیلیا لوپز از من به عنوان یک بچه نگهداری میکردند. اون تازه در دههی بیست عمرش بود و هیچ بچه ای نداشت و به من به چشم پسرش نگاه میکرد. اون در مزرعه زندگی می کرد و با هم اسب سواری می کردیم و یا سه چرخهی من رو میروندیم. به یک نوعی خانواده بودیم و خیلی خیلی به هم نزدیک بودیم. من عاشق این بودم که در زمان تشکیل کلاسهای کشتی در تیجوانا در کنارش باشم. در جلساتی که به شاگردهاش در سالن ورزشی تیجوانا آموزش می داد. به همین خاطر بود که من برای اولین بار این شانس رو پیدا کردم که به رینگ برم. من خیلی کوچیک بودم و فکر نکنم بیشتر از 4 یا 5 سال داشتم، شاید حتی کوچیک تر. داخل رینگ میپریدم و بازی میکردم مثل هر بچه ی دیگهای که در رینگ ببینید. هر کاری که کشتی گیران انجام میدادند رو میدیدم و تقلید می کردم. طنابها رو میزدم و به بالای ترنباکل می رفتم و از اونجا شیرجه میزدم و یا حتی روی پای خودم فرود میومدم. به یاد دارم یکبار عموی من بیرون از رینگ وایساده بود و یک از کشتی گیران هم میخواست طنابهای رینگ رو باز کنه و من به روی طناب دوم رفتم و از اونجا به روی داییم پریدم. مطمئن بودم که اون من رو میگیره و همیشه این کار رو انجام میداد. در مکزیک کشتی حرفهای با نام لوچا لیبره شناخته میشه. در معنای کلمه به معنی "کشتی آزاد (Free Wrestling)" که بعضیها اون رو به "سبک کشتی آزاد (Free-Style Wrestling)" ترجمه میکنند هست. اما تعریف واقعی کشتی در مکزیک فراتر از اون چیزیست که با کلمات بشه بیان کرد. در واقع کلمات نمیتونن اون رو توصیف کنند. برای درک لوچا لیبره باید اونو تجربه کنید. کشتی در مکزیک تاریخچه ی مشترکی با کشتی در ایالات متحده داره و بسیاری از چیزهایی که شما در رینگ میبینید در دو طرف مرز مشابه هم هست. حتی با توجه به اون، کشتی در مکزیک نسبت به اون چیزی که در رینگ های آمزیکا می بینیم تمایل بیشتری به های فلای بودن و حرکات پروازی و آکروباتیک داره. در مکزیک بسیاری از مسابقات بین نقش خوب و بد دیده میشه، بیشتر از اون چیزی که در آمریکا میبینیم. کشتی گیران به دو دستهی Tecnicos و Rudos تقسیم میشن. کلمه ی Tecnico از واژه ی قدیمی cientifico یا "scientist" میاد و اشاره به کشتی گیری داره که تکنیکی تر هست به عبارت دیگر روشی که از قاعده و قوانین کشتی پیروی میکنه. Rudo به معنای خام یا خشن هست. رودو قبول میکنه که از هر روشی برای پیروزی استفاده کنه و نمیخواد که در پین کردن به قوانین توجهی کنه.
بیهایند د ماسک، داستان چهرهی صمیمی یکی از بزرگترین کشتی گیران در تمام دوران هست که طرفداران کشتی حرفهای از هر رده ی سنی نمی خواهند اون رو از دست بدن.
مادرم ماریا دل روساریو همراه با کار و پرورش بزرگ شد. من سه برادر دارم: روجلیو، روبرتو جونیور و لوئیس که همگی از من بزرگتر هستند. مادرم خانه ها رو نظافت میکرد و چند شغل دیگر هم داشت تا به وضع مالی خانواده کمک کنه.
من در یازدهم دسامبر 1974 در چولا ویستا و بیمارستان اسکریپس مموریال متولد شدم درست همان جاییکه پسر و دختر من متولد شدند. با اینکه اونجا در طی این سالها خیلی تغییر کرده هنوز هم نسبت به اونجا احساس دلبستگی دارم و به همین دلیل کودکانم هم در اونجا متولد شدند. به نظرم خیلی خوب بود که اونها زندگیشون رو از جایی شروع کردند که من شروع کرده بودم. متولد شدن در آمریکا من رو به عنوان اولین نفر در خانواده به یک شهروند تبدیل کرد. بعد از این آمریکا نشون داد که برای نسلهای آینده مکانی مناسب برای زندگی کردن و آموزش و پرورش هست.
پدر و مادرم اسم من رو اسکار گذاشتند. یک نام غیر معمول برای یک مکزیکی-آمریکایی. یک روز این نام به سر پدرم خطور کرد. اون این اسم رو دوست داشت و تصمیم گرفت تا من رو با این اسم صدا کنه. صادقانه بگم، من هرگز از مادرم راجب اینکه این اسم از کجا اومده سوال نکرده بودم تا اینکه شروع به نوشتن این کتاب کردم. خنده داره. من عقیده دارم که: "مهم نیست که شما چطور راجب موضوعات کنجکاو بشید، همواره چیزهایی اتفاق میفته که این فرصت رو به شما میده." بلافاصله بعد از تولد من، شرکت پدرم به او پیشنهاد کار در تیجوانا رو داد. اون کار خیلی خوبی بود اما پدرم نمیخواست دوباره خانواده رو جابجا کنه. پدر و مادرم یک خانه در سن دیگو خریداری کرده بودند و میخواستند مطمئن بشن که همهی ما تا دوران دبیرستان رو در اونجا به پایان برسونیم. پس پدر من تصمیم گرفت تا هر روز جابجا بشه. راه خیلی زیادی نبود. تیجوانا و سن دیگو خیلی به هم نزدیک بودند اما زمان زیادی برای رفت و آمد سپری میشد. صبح ها خیلی بد نبود. حدود ساعت 5:30 خانه رو ترک میکرد و بعد از گذشتن از مرز حدود ساعت 6 سر کار حاضر میشد(تیجوانا شهری در مکزیک هست) اما برگشت به خونه داستان متفاوتی داشت. پدرم ساعت 4 بعد از ظهر از کار مرخص میشد اما با ترافیک زیادی که وجود داشت تا ساعت 6:30 یا حتی دیرتر هم به خونه نمیرسید. اگر برای اضافه کاری هم میموند خیلی دیرتر به خونه میرسید و حتی اغلب اوقات شبها و در تاریکی به خونه میومد. تا به خونه میرسید مجبور بود سریع به رختخواب بره تا صبح زود بلند شه. این تنها یکی از فداکاریهای پدر و مادرم در قبال ما هست. این داستان تمام مهاجرانی هست که برای نسل آیندشون سخت کار کردند.
من به یک طرفدار کشتی تبدیل شدم و به همراه مادر و مادربزگرم شوهای کشتی رو تماشا می کردیم و در همون دوران اولیهی زندگی این اتفاق برای من افتاد. من به همراه داییم به رختکن میرفتم و تمام کشتی گیران مورد علاقهام رو میدیدم. من اونها رو در شرایط مختلف و کارهای دو به دو (تگ تیم) مشاهده میکردم. البته در اون زمان متوجه نبودم که به چه سختی کار میکنند. دیدن خیلی آسان هست. کارهایی رو که اونها انجام میدادند رو تقلید میکردم و شانسی یاد میگرفتم.
در بک استیج میتونستم بسیاری از کشتی گیران مورد علاقهام رو بدون ماسک ببینم و این یک امتیاز واقعی بود. دیدار با کسانیکه که ماسکشون رو برداشته بودند یک افتخار بود.
مسابقات تگ تیم اغلب با حضور سه سوپراستار در هر تیم رایج هست و به شکل Two Out of Three Falls هست که هر تیمی دو مرحله از مجموع سه مرحله رو با موفقیت پشت سر بگذاره و تا چند سال قبل در مقایسه با آمریکا تاکید کمتری بر استفاده از استوری لاین بود و اغلب از کُمدی استفاده میشد.
اما بارزترین تفاوت بین کشتی گیران آمریکایی و لوچا لیبره استفاده از ماسک هست. اونها بخش مهمی از این ورزش هستند و همانطور که گفتم ارزش مذهبی برای طرفداران و کشتی گیران دارند. بسیاری از داستانهای عامیانه وجود داره که رابطهی بین لوچا لیبره و ماسک به فرهنگ باستانی آزتک یا مایان(مردمی در جنوب مکزیک و گواتمالا) برمیگرده که در اونجا ماسک ارزش مذهبی داره. مورخان کشتی اشاره کردند که سابقهی ماسک در کشتی مکزیک به سال 1930 برمیگرده و این میتونه تنها یکی از دلایل اهمیت ماسک باشه.
هنوز همه ماسک میپوشند و برای کسانیکه که اون رو روی سرشون میزارن مثل ورود به یک هویت جدید هست. ماسک بخشی از کسیست که در رینگ حاضر میشه و شما به چهرهی یک کشتی گیر واقعی تبدیل میشید. وقتی این کار رو انجام میدید (ماسک گذاشتن) شما هوز خودتون هستید اما با خودتون تفاوت دارید.
کشتی گیران ماسکی همواره به دنبال این هستند تا شناسایی نشن و طرفداران اونها رو بدون ماسک نبینند. "میل ماسکاراس" ماسک خودش رو حتی در رختکن هم برنمیداشت. اون حتی زیر دوش هم ماسک رو برنمی داشت. هیچ کس اون رو در رینگ یا بک استیج بدون ماسک ندید. ال هیجو دل سانتو هم همینطوری بود و الان هم همونطور هست. اینکه چرا وضعیت به اینگونه هست به دلیل این که که به دین و مذهب بسیار نزدیکه. من همیشه این سوال رو پرسیدم که:"ری، تو ماسکت رو برخواهی داشت؟"
البته من این کار رو انجام میدم اما نه در رینگ و نه در زمانیکه کاری انجام میدم یا یک شو اجرا میکنم و با مردم ملاقات میکنم. ماسک بخشی از احترام من به این حرفه و به مردمی هست که اونها رو سرگرم میکنم. من برای یک دورهی زمانی که کشتی میگرفتم اون رو برداشتم اما اون زمان گذشته.
در ایالات متحده، طرفداران کشتی از واژه های بیبی فیس و هیل برای دسته بندی کشتی گیران استفاده میکنند که بیبی فیس طرف خوب و هیل ها هم طرف بد ماجرا هستند. اما در اینجا تفاوت بین اونها زیاد نیست در حالیکه در مکزیک این طوری نیست. در اینجا هیل میتونه خیلی محبوب باشه شاید حتی بیشتر از بیبی فیس بدون اینکه توجه بشه نقشش هیل هست اما در مکریک این قضیه متفاوت هست.
بزرگترین لوچادور مکزیک ال سانتو (El Santo) در نقش یک تکنیکوز(بیبی فیس) بود. سانتو متولد 1917 بود که لقبش ماسکد من نقرهای بود و شخصیتی در کشتی مکزیک داشت که بیب روث در بیسبال داشت. سانتو برای 50 سال کشتی گرفت و هیچ وقت ماسک خودش رو برنداشت تا 10 روز قبل از مرگش. او برای سالها کشتی گرفت و در دهها فیلم هنرنمایی کرد، اما او...
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |